در فرانسه ، مجله ی سلام دوستان[5] که از سال 1962 فعالیت خود را آغاز کرد ، پس از مدت کوتاهی به تیراژ میلیونی رسید. پس از آن نیز مجله ی سن زیبای نوجوانی[6] ، برای دختران روانه ی کیوسک ها شد. در این دوره موسیقی در همه ی فرانسه همه گیر شده و فضایی توامان با شادی ،جوانی ، شور و حرارت را به وجود آورده بود. البته باید به این مساله اشاره کرد که سلایق همچنان به نسبت جنسیت و طبقه ی اجتماعی بسیار متنوع بود.  (سون ، 2001) برنامه ی رادیویی سلام دوستان هم که پس از موفقیت مجله ، در این سال ها از رادیو فرانسه پخش می شد مخاطبان بسیاری را به خود جلب کرده بود. 52 درصد محصل ، 47 درصد فرزندان طبقه ی کارگر و تنها 31 درصد فرزندان خانواده هایی که شغل ازاد داشتند. ( سون ، 2001،92) ای. ارنو [7]در روزنامه ی خود نوشت : « ما در حالی که به برنامه های مختلف رادیویی گوش می دادیم ، برای گرفتن مدرک لیسانسمان درس می خواندیم. برنامه های مختلف رادیویی و شخصیت های متنوعی که در آن ها ایفای نقش می کردند ، برای ما جذابیت بسیاری را به همراه داشت.»

ابداع از روی اجبار

در فرانسه ، جوانی ، به واسطه ی دغدغه های نها خانواده ، مسکن ، مدرسه و . . . ، از سال 1985 ، مورد توجه مسئولان سیاسی کشور قرار گرفت. سیرینلی  در کتاب خود به بخشی از سخنان پومپیدو[8] در مراسم افتتاحیه ی مدرسه ی فنی در آلبی[9] در سال 1964 اشاره می کند : « جمعیت محصلین فرانسه در سال 1939 به سختی به 5 میلیون نفر می رسید ، این میزان امروزه به حدود 9 میلیون نفر رسیده است.در سال 1939 تنها 444 هزار نفر در مقطع راهنمایی تحصیل می کردند. امروزه این میزان به بیش از 1 میلیون و 800 هزار نفر می رسد. در سال 1939 ، تنها 70 هزار دانش آموز در رشته های فنی مشغول به تحصیل بودند ، امروزه این آمار به 510 هزار نفر می رسد.»

در سال 1950 ، تنها 5.12 درصد از یک شاخه ی سنی موفق به اخذ مدرک دیپلم       می شدند، 20 سال بعد ، این میزان به 168000 نفر رسید. در دوره ای که در تاریخ فرانسه از آن به عنوان بیبی بوم[10] یاد می شود ، یعنی در فاصله ی سال های 1950 تا 1960، نوجوانی در معنای معاصر خود تجلی یافت. در سال 1959 ، تحصیل اجباری ، از سن 14 به 16 سالگی رسید ، با این وجود در دهه ی 60 ، هنوز هم بیش از نیمی از پسران در سن 16 سالگی مشغول به کار بوده اند. در سال 1958 ، ای. سووی[11] ، کتابی تحت عنوان صعود جوانان[12] را منتشر ساخت . وی در این کتاب با اشاره به رشد قشر جوان در فرانسه ، از سیاستمداران خواست تا برای ایشان جایگاه جدیدی در    صنعت ، کشاورزی ، مسکن ،بهداشت ، آموزش و . . . در نظر بگیرند. فشارهای بین نسلی که در سال های جنگ کاهش پیدا کرده بود ، بار دیگر شدت یافت و جوانان به شدت اقتدار طلبی بزرگترها را به چالش کشیدند. ( بانتینی[13]،2007،41)

از نظر ادگار مورن ، نوجوانی در اواسط قرن بیستم میلادی ، بعدی جامعه شناسانه پیدا کرد. به اعتقاد وی ، این اتفاق به واسطه ی رشد روز افزون احساس تعلق نسلی با ارزش ها ، نحوه ی زندگی خاص ، فرهنگ و نحوه ی جامعه پذیری[14] آن ، شکل پذیرفت.اندک اندک ، به خصوص از دهه ی 60 میلادی به بعد ، جوانان فرهنگ های مختص به خود را در زیر گروه هایی که تشکیل می دادند ، توسعه دادند و روز به روز بر تنوع اهداف خود افزودند. در این دوره بود که تفاوت بین نسلی روز به روز وضوح بیشتری به خود می گرفت. تلوزیون به خانه های مردم راه یافت و رادیو – تلوزیون نقشی مضاعف در روند جامعه پذیری جوانان به عهده گرفت. ارنو در روزنامه ی خود نوشت : « برای اولین بار بود که در هر مکانی می شد موسیقی گوش دارد ، در تخت خواب ، کنار ساحل ، در خیابان در حال قدم زدن و . . . رادیو شادی و انرژی فراوانی را با خود به ارمغان آورده بود.  می شد احساس تنهایی کرد بدون آنکه واقعا تنها بود. به واسطه ی رادیو می شد شگفتی های و رموز دنیا را کشف کرد. ( ارنو،2008،81) نسل بیبی بوم ها از شرایط فرهنگی و اجتماعی منحصر به فردی بهره برده بود. در آن زمان برای اولین بار بود که اهمیت زیادی به نحوه ی ورود نسل جوان به جامعه و جامعه پذیری ایشان داده شد. بیبی بوم ها هیچ الگوی قبلی ای نداشتند و به همین سبب مجبور به ابداع شدند ، ابداع از روی اجبار. با توجه به وضعیت سایر نسل ها ، بیبی بوم ها از آزادی عمل بی نظیری برخوردار بودند. ایشان نه تنها به واسطه ی فرهنگ خاصی که داشتند – به خصوص در حوزه ی موسیقی – بلکه به واسطه ی نحوه ی منحصر به فرد لباس پوشیدن و ظاهرشان ( برای مثال موهای بلند) که اغلب سبب درگیری ایشان با خانواده شان می شد ، تفاوت بسیاری با نسل پیشین خود داشتند. آن ها دانش نسل پیشین را به راحتی زیر سوال بردند و احساس نزدیکی بین خود و دوستانشان را به احساس نزدیکی بین خود و خانواده شان ، ترجیح دادند.  « آن ها از ما انتظار داشتند تا به صورت طبیعی انتقال را بپذیریم. در برابر شرایط موجود ، ما تمایل داشتیم تا ابد جوان بمانیم.» ( ارنو ، 2008، 81)

زیر سلطه ی مواد مخدر

در راستای سبک موسیقی جدید مختص به جوانان ، نسل بیت [15] در ایالات متحده ، با الگو قرار دادن شخصیت هایی مثل کسیدی[16] ، کروواک[17] ، ژینسبرگ[18] یا بروگ[19] ، از سبک زندگی آمریکایی[20] فاصله گرفته و ارزش های مختص به خود را شکل دادند.کتاب کروواک ، در جاده ، که در سال 1941 به رشته ی تحریر درامده بود ، در سال 1957 به چاپ رسیده و به فروش بی نظیری دست یافت. حرکت جوانان در دهه ی 60 میلادی سرعت بالایی یافت. جریان هیپی[21] ارزش های عشق بی قید و بند ، مبارزه ی بی خشونت ، استفاده ی بی خطر و تفننی از مواد مخدر  ، سفر و . . . را ترویج داد. در نظر تی. لیری ، مصرف مواد مخدر مانند حشیش یا تریاک سبب توسعه ی قوای ذهنی شده و روابط اشخصاص با یکدیگر را بهبود می بخشد. در این دوران میلیون ها جوان خانه های خود را ترک می کردند و در مکان ها گروهی یا اروگاه های مختلف زمان خود را به دنبال رسیدن به  " معنویت "[22] و دسترسی آسان به مواد مخدر سپری می کردند. در همین دوره تعداد بسیاری از جوانان به دنبال تاثیراتی که از مسائل یاد شده  می بردند ، از ارتش آمریکا استعفا دادند و بیش از 500 هزار نوجوان 14 تا 17 ساله ، خانه ی والدین خود را ترک کردند. در فاصله ی سال های 1965 تا 1967 ، محله ی های اشبری[23] در شهر سانفرانسیسکو ، به مقر اصلی گروه های هیپی بدل گشت.

نوشیدنی های الکلی و مواد مخدر سبب کندی روند جامعه پذیری جوانان و نوجوانان شده بود. مواد مخدر به عضو لاینفک موسیقی پاپ بدل گشته و مصرف آن رواج بسیاری در بین جامعه ی جوان غربی پیدا کرد. خواننده های معروف پاپ در این دوره رولینگ استون[24] ، باب دیلان[25] و . . . بوده اند در فاصله ی سال هال 1967 تا 1967 موج مراجعه ی معتادان بیمارستان های فرانسه را در نوردید. در ایالات متحده ، در سال 1962 ، تنها 1 درصد نوجوانان 12 تا 17 ساله و 4 درصد جوانان 18 تا 25 ساله ، ماریجوانا مصرف        می کرده اند. این آمار در سال 1979 به ترتیب به 31 و 68 درصد افزایش پیدا کرد. میزان مصرف مواد مخدر قوی هم برای دسته ی اول به 0.5 درصد و دسته ی دوم به 3 درصد افزایش پیدا کرد. همچنین مصرف مواد مخدر توهم زا ، هروئین و کوکائین نیز به ترتیب برای دسته ی اول به 9 و دسته ی دوم 33 درصد رسیده بود.                                    ( باشمن[26]،کاپل[27]،1989،489)

الیونستین ، پس از سال ها تحقیق در مارموتان[28]  در اواخر دهه ی 1970 ، به تغییرات اساسی شکل گرفته در مصرف کنندگان مواد مخدر پی برد : « دوران معتادان خوش قیافه ی متعلق به طبقات بالای جامه به پایان رسیده است ، اکنون جوانان متعلق به طبقه ی کارگر و اکثرا مهاجر، مصرف کنندگان اصلی مواد مخدر هستند که بلیز های چرمین بر تن و شلوارهای جین بر پا می کنند.» ( 1983،170) مواد مخدر توهم زا که سبب می شوند فرد فکر کند تجربه ای روحانی را از سر گذرانده است و وی را تشویق به گرایش هرچه بیشتر به جریان های هیی می کرده است ، در این دوره بیش از پیش جای خود را به مواد مخدر خطرناک و سنگین مثل هروئین داد. ارزش های ضد فرهنگی در این دوره رواج پیدا کرد و هدف آن رسیدن به احساس آزادی و رهایی از هر گونه قید و بند بود. الیورنستن [29]در کتاب خود نحوه ی مصرف مواد مخدر در آغاز دهه ی 80 میلادی را مورد بررسی قرار می دهد و برای مثال به عادی شدن مصرف حشیش در دبیرستان ها و بین جوانان طبقه ی متوسط اشاره می کند. الیورنستن در کتاب خود مساله ی آغاز مصرف مواد مخدر در مناطق حومه ی شهر ها ، از سن 9 سالگی را بررسی می کند. در این دوره بیشتر تمایل به مصرف مواد مخدر ارزان قیمت بوده است : مواد حلال مانند تریکلورتین[30] ، مواد شوینده ی موجود در بازار ، مواد سوختی ، اتر و . . .از جمله ی موادی بودند که برای تهیه ی مواد مخدر مورد استفاده قرار می گرفتند. در نهایت نویسنده معتقد است در این دوره ، تعداد معتادان در مارموتان به شدت افزایش پیدا کرد.

کارهای نادرست برای خوشی

در فرانسه ، در اواخر دهه ی 1950 و اوایل دهه ی 1960 میلادی ، روزنامه های فرانسوی به گسترش روز افزون گروه های شکل گرفته از جوانان اشاره می کردند که به طور دائم با هم در حال درگیری بوده اند ، روزنامه ها به این گروه ها لقب پیراهن سیاه ها[31] را دادند. نمونه ی مشابه این افراد ، در انگلستان ، مسبب اصلی شکل گیری شورش های تابستان سال 1958 بوده اند ، روزنامه های انگلستان از این گروه ها با عنوان تدی بویز[32] یاد می کردند. چند سال قبل از این تاریخ ، هزاران جوان در 31 دسامبر سال 1956 در مرکز استکهلم تجمع کرده و به تخریب اموال عمومی در خیابان اصلی و اطراف پرداختند. در همین زمان، گروه هایی مشابه در آلمان ، دانمارک ، چک اسلوواکی ، مجارستان ، هلند و شورروی سابق تشکیل شدند. پیراهن سیاه های فرانسوی جوانان متعلق به طبقه ی کارگر بودند که نه تفریح منحصر به فردی داشتند و نه چشم انداز مناسبی برای آینده ی خویش ، طرز غذا خوردن و نحوه ی لباس پوشیدن این افراد موجبات نگرانی سایرین را فراهم می آورد. آن ها شلوارهای جین به پا می کردند و بلیزهای چرمی به تن و اغلب در مراکز و اماکن عمومی رفتارهایی از خود نشان می دادند که سبب نگرانی و ناراحتی سایرین می شد. درماه ژوئن سال 1963 ، کنسرتی مجانی در فردای مراسم معروف " سلام دوستان " ، بیش از 150 هزار جوان را به خود جلب کرد. در پایان مراسم ، جوانان چندین شیشه را شکستند و به تعدادی ماشین خسارت وارد کردند ، روزنامه های فرانسه اما ، پس از بروز این حادثه ، جریان پیراهن سیاه ها را مشابه جریان راک[33] دانستند( سون،2001 ، 265 ، سیرینلی ، 2003 ، 114). در همان سال ، در شهر بریتون[34] ، مدها[35] ، طرفداران ریتم اند بلو[36]، که اکثرا به طبقه ی متوسط تعلق داشتند ، با راکرها [37]، طرفداران ژان وینسنت[38] و چاک بری[39] ، که اکثرا متعلق به طبقه ی کارگر بودند ، درگیر شدند.

دزدی موتور سیکلت ، خوردو و دستگاه های پخش ضبط صوت  و بعضا اعمال خرابکارانه در نهادهای دولتی ( مدارس ، ساختمان های دولتی) اعمال مجرمانه ی جوانان در این دوره بوده اند. میزان تعرض به سایر افراد جامعه توسط جوانان در این دوران بسیار اندک بوده ، اما کوچکترین مورد آن هم جامعه را دچار تشنج می کرده است.

« اعمال مجرمانه ای که توسط جوانان در این دوره صورت می گرفته بیش از پیش مورد محکومیت قرار می گرفته است ، در وهله ی اول به این علت که بروز این اعمال ، مثل دوران جنگ ، لازم به نظر نمی رسیده بلکه به عنوان اعمالی که توسط جوانان برای خوشگذرانی صورت می گرفته در نظر گرفته می شده است.»( باتینی ، 2007 ، صفحه ی 145) البته باید این مساله را مد نظر قرار داد که هدف جوانان از ارتکاب این اعمال جنبه ای تفریحی داشته و نباید ایشان را مجرم یا تبهکار قلمداد می کرد. اصطلاح باند[40] در آن زمان باری منفی را با خود به همراه داشته ، در صورتی که این مساله همیشه صحت نداشته ، یک باند می توانسته متشکل از جوانانی باشد که در یک محله زندگی می کرده اند. همانطور که جی . موگه[41] به این مساله اشاره می کند ، اصطلاح باند در این زمان می توانسته برای اشاره به اکثر گروه های دوستی جوانان  - به خصوص طبقه ی کارگر – مورد استفاده قرار بگیرد ، به خصوص که تغییر و تحولات اجتماعی گسترده ای در این زمان جریان داشته است.

جی مونود[42] ، در کتاب خود با عنوان بارژوها[43] به مطالعه ی باندهای دهه ی 60 میلادی می پردازد. وی در این کتاب یکی از راههای جامعه پذیری جوانانی را ذکر می کند که مردم از آن ها با عنوان اراذل و اوباش یاد می کرده اند. در پارکی ، جوانی از روی نیمکتی که روی آن نشته بلند می شود و به  نوجوان دیگری نزدیک می شود  ، سپس با شدت با لگد به بیضه های او ضربه می زند و سپس با حالتی مصمم به جای خود باز می گردد. این شخص پسری 16 ساله با صورتی زیبا و موهایی بلوند بود که خیلی از خود مطمئن به نظر می رسید. او در حالی که به سر جای خود باز می گشت ، شانه های خود را با حالتی مصمم بالا گرفته بود، پس از آن سیگاری از جیب پیراهن چرمی خود خارج کرد و آن را در دهانش گذاشت ، سپس کبریتش را از جیب خارج کرده و سیگارش را روشن کرد. ژست او در یک فیلم وسترن ممکن بود موجبات خنده را فراهم کند ، اما هیچیک از همراهان وی اجازه ی خندیدن به خود ندادند. کار تمام شده بود ، وی نقش خود را به نحو احسن ایفا کرده بود. ( مونود ، 1968 ، صفحه ی 60) علاوه بر نحوه ی صحبت کردن و ژست گرفتن که جوانان را از سایر اقشار جامعه جدا می کرده ، مونود به مساله ی دیگری نیز اشاره می کند که سبب ایجاد تمایز بین گروه های مختلف جوانان شده بود : «طرز لباس پوشیدن ، هر گروه بزرگی از جوانان نحوه ی لباس پوشیدن مخصوص به خود را داشته است.»

در سال 1968 بسیاری از کشورهای اروپایی مثل لهستان ، آلمان ، ایتالیا ، اسپانیا انگلستان و فرانسه ، به انضمام ایالات متحده ، شاهد شکل گیری جریان های شورشی جوانان بودند. این جوانان ورای اعتراض به شرایط دانشگاه ها و تحصیل ، به شیوه ی زندگی ای که جامعه به ایشان تحمیل می کرده نیز به شدت معترض بوده و آن را خفه کننده می دانسته اند.به گفته ی جی. مندل[44] ، ماه می سال 1968 در فرانسه زمان شورش "پسران علیه پدران " بوده است. جوانان در این زمان به شدت قوانین موجود را زیر سوال برده و تمایلی نداشته اند مثل والدینشان زندگی کنند.به واسطه ی این شورش ها پایه های اساسی جوامع غربی برای مدتی به لرزه درامده و دچار تغییر شد. جوانان به واسطه ی کنار زدن محدودیت های موجود آزادی و  گرایش به فردگرایی، آزادی منحصر به فردی در زمینه های گوناگون به دست آوردند. در این دوران به خصوص مقوله های جسیتی[45] با آزادی بسیار بیشتری مطرح می شدند.  واژه هایی مثل" تبدیل جامعه " [46]   ( مارکس) یا تغییر دنیا[47] ( ریمبو[48]) به دنیایی راه یافتند که وارد مرحله ی تغییر و تحولات اساسی شده بود. میل به کسب آزادی در بین جوانان در این دوران به اوج خود رسید ، جوانانی که تمایل داشتن الگوی قدیمی اقتدار والدین خود را در هر جای ممکن – خانواده ، مدرسه،دانشگاه ، بطن جامعه و . . . – به چالش بکشند. « ما دنیایی را نمی خواهیم که تضمین نمردن از گرسنگی در آن به قیمت جان دیگری تمام شود.» این جمله را آر. وانیژم[49] ( 1967) در کتاب خود با عنوان آیین نامه ی زندگی برای نسل های جوان[50] نوشته بوده است. آنی ارنو[51] تشنج موجود در جامعه را به زیبایی در یک جمله توصیف کرده است : « امروزه جوانان می خواهند خود را به وسیله ی خشونت به دنیا معرفی کنند. آن ها درجنگ ویتنام دلیلی برای شورش و در صد گل مائو[52] دلیلی برای رویاپردازی می بینند.» ( ارنو ، 2008 ، 96) آری ، جوانان از زیر یوغ والدین خود خارج شده بودند و دیگر زیر بار چنین مساله ای نمی رفتند. در این زمان بود که نوجوانی به دورانی مشخص بین کودکی و جوانی بدل گشت.

 

[1] P. Younet

[2] Rock around the clock

[3] Elvis presley

[4] Wood Stock

[5] Salut les copains

[6] Maddemoiselle , Age tendre

[7] A. Ernaux

[8] نخست وزیر ژنرال دو گول که پس از کناره گیری وی از مسند قدرت ، جایگزین وی شد.

[9] Albi

[10] Baby boom , پرزایی

[11] A. Sauvay

[12] La montée des jeunes

[13] Bantigny

[14] Sociabilité

[15] Beat Generation

[16] Cassidy

[17] Kerouac

[18] Ginsberg

[19] Burroughs

[20] American way of life

[21] Hippie

[22] Spiritualité

[23] Ashburry

[24] Rolling stones

[25] Bob Dylan

[26] Bashmann

[27] Coppel

[28] Marmottan

[29] C. Olievenstein

[30] Trichlorétylène

[31] Blousons noirs

[32] Teddy Boys

[33] Rock

[34] Brighton

[35] Mods

[36] Rhythm and Blues

[37] Rockers

[38] Gene Vincent

[39] Chuck Berry

[40] Band

[41] G. Mauguer

[42] J. Monod

[43] Les Barjots

[44] G. Mendel

[45] Sexualité

[46] Transformer la société

[47] Changer le monde

[48] Rimbaud

[49] R. Vaneigem

[50] Traité de savoir-vivre à l’usage des jeunes Générations

[51] Annie Ernaux

[52] Cent Fleurs

 

در فرانسه ، مجله ی سلام دوستان[5] که از سال 1962 فعالیت خود را آغاز کرد ، پس از مدت کوتاهی به تیراژ میلیونی رسید. پس از آن نیز مجله ی سن زیبای نوجوانی[6] ، برای دختران روانه ی کیوسک ها شد. در این دوره موسیقی در همه ی فرانسه همه گیر شده و فضایی توامان با شادی ،جوانی ، شور و حرارت را به وجود آورده بود. البته باید به این مساله اشاره کرد که سلایق همچنان به نسبت جنسیت و طبقه ی اجتماعی بسیار متنوع بود.  (سون ، 2001) برنامه ی رادیویی سلام دوستان هم که پس از موفقیت مجله ، در این سال ها از رادیو فرانسه پخش می شد مخاطبان بسیاری را به خود جلب کرده بود. 52 درصد محصل ، 47 درصد فرزندان طبقه ی کارگر و تنها 31 درصد فرزندان خانواده هایی که شغل ازاد داشتند. ( سون ، 2001،92) ای. ارنو [7]در روزنامه ی خود نوشت : « ما در حالی که به برنامه های مختلف رادیویی گوش می دادیم ، برای گرفتن مدرک لیسانسمان درس می خواندیم. برنامه های مختلف رادیویی و شخصیت های متنوعی که در آن ها ایفای نقش می کردند ، برای ما جذابیت بسیاری را به همراه داشت.»

ابداع از روی اجبار

در فرانسه ، جوانی ، به واسطه ی دغدغه های نها خانواده ، مسکن ، مدرسه و . . . ، از سال 1985 ، مورد توجه مسئولان سیاسی کشور قرار گرفت. سیرینلی  در کتاب خود به بخشی از سخنان پومپیدو[8] در مراسم افتتاحیه ی مدرسه ی فنی در آلبی[9] در سال 1964 اشاره می کند : « جمعیت محصلین فرانسه در سال 1939 به سختی به 5 میلیون نفر می رسید ، این میزان امروزه به حدود 9 میلیون نفر رسیده است.در سال 1939 تنها 444 هزار نفر در مقطع راهنمایی تحصیل می کردند. امروزه این میزان به بیش از 1 میلیون و 800 هزار نفر می رسد. در سال 1939 ، تنها 70 هزار دانش آموز در رشته های فنی مشغول به تحصیل بودند ، امروزه این آمار به 510 هزار نفر می رسد.»

در سال 1950 ، تنها 5.12 درصد از یک شاخه ی سنی موفق به اخذ مدرک دیپلم       می شدند، 20 سال بعد ، این میزان به 168000 نفر رسید. در دوره ای که در تاریخ فرانسه از آن به عنوان بیبی بوم[10] یاد می شود ، یعنی در فاصله ی سال های 1950 تا 1960، نوجوانی در معنای معاصر خود تجلی یافت. در سال 1959 ، تحصیل اجباری ، از سن 14 به 16 سالگی رسید ، با این وجود در دهه ی 60 ، هنوز هم بیش از نیمی از پسران در سن 16 سالگی مشغول به کار بوده اند. در سال 1958 ، ای. سووی[11] ، کتابی تحت عنوان صعود جوانان[12] را منتشر ساخت . وی در این کتاب با اشاره به رشد قشر جوان در فرانسه ، از سیاستمداران خواست تا برای ایشان جایگاه جدیدی در    صنعت ، کشاورزی ، مسکن ،بهداشت ، آموزش و . . . در نظر بگیرند. فشارهای بین نسلی که در سال های جنگ کاهش پیدا کرده بود ، بار دیگر شدت یافت و جوانان به شدت اقتدار طلبی بزرگترها را به چالش کشیدند. ( بانتینی[13]،2007،41)

از نظر ادگار مورن ، نوجوانی در اواسط قرن بیستم میلادی ، بعدی جامعه شناسانه پیدا کرد. به اعتقاد وی ، این اتفاق به واسطه ی رشد روز افزون احساس تعلق نسلی با ارزش ها ، نحوه ی زندگی خاص ، فرهنگ و نحوه ی جامعه پذیری[14] آن ، شکل پذیرفت.اندک اندک ، به خصوص از دهه ی 60 میلادی به بعد ، جوانان فرهنگ های مختص به خود را در زیر گروه هایی که تشکیل می دادند ، توسعه دادند و روز به روز بر تنوع اهداف خود افزودند. در این دوره بود که تفاوت بین نسلی روز به روز وضوح بیشتری به خود می گرفت. تلوزیون به خانه های مردم راه یافت و رادیو – تلوزیون نقشی مضاعف در روند جامعه پذیری جوانان به عهده گرفت. ارنو در روزنامه ی خود نوشت : « برای اولین بار بود که در هر مکانی می شد موسیقی گوش دارد ، در تخت خواب ، کنار ساحل ، در خیابان در حال قدم زدن و . . . رادیو شادی و انرژی فراوانی را با خود به ارمغان آورده بود.  می شد احساس تنهایی کرد بدون آنکه واقعا تنها بود. به واسطه ی رادیو می شد شگفتی های و رموز دنیا را کشف کرد. ( ارنو،2008،81) نسل بیبی بوم ها از شرایط فرهنگی و اجتماعی منحصر به فردی بهره برده بود. در آن زمان برای اولین بار بود که اهمیت زیادی به نحوه ی ورود نسل جوان به جامعه و جامعه پذیری ایشان داده شد. بیبی بوم ها هیچ الگوی قبلی ای نداشتند و به همین سبب مجبور به ابداع شدند ، ابداع از روی اجبار. با توجه به وضعیت سایر نسل ها ، بیبی بوم ها از آزادی عمل بی نظیری برخوردار بودند. ایشان نه تنها به واسطه ی فرهنگ خاصی که داشتند – به خصوص در حوزه ی موسیقی – بلکه به واسطه ی نحوه ی منحصر به فرد لباس پوشیدن و ظاهرشان ( برای مثال موهای بلند) که اغلب سبب درگیری ایشان با خانواده شان می شد ، تفاوت بسیاری با نسل پیشین خود داشتند. آن ها دانش نسل پیشین را به راحتی زیر سوال بردند و احساس نزدیکی بین خود و دوستانشان را به احساس نزدیکی بین خود و خانواده شان ، ترجیح دادند.  « آن ها از ما انتظار داشتند تا به صورت طبیعی انتقال را بپذیریم. در برابر شرایط موجود ، ما تمایل داشتیم تا ابد جوان بمانیم.» ( ارنو ، 2008، 81)

زیر سلطه ی مواد مخدر

در راستای سبک موسیقی جدید مختص به جوانان ، نسل بیت [15] در ایالات متحده ، با الگو قرار دادن شخصیت هایی مثل کسیدی[16] ، کروواک[17] ، ژینسبرگ[18] یا بروگ[19] ، از سبک زندگی آمریکایی[20] فاصله گرفته و ارزش های مختص به خود را شکل دادند.کتاب کروواک ، در جاده ، که در سال 1941 به رشته ی تحریر درامده بود ، در سال 1957 به چاپ رسیده و به فروش بی نظیری دست یافت. حرکت جوانان در دهه ی 60 میلادی سرعت بالایی یافت. جریان هیپی[21] ارزش های عشق بی قید و بند ، مبارزه ی بی خشونت ، استفاده ی بی خطر و تفننی از مواد مخدر  ، سفر و . . . را ترویج داد. در نظر تی. لیری ، مصرف مواد مخدر مانند حشیش یا تریاک سبب توسعه ی قوای ذهنی شده و روابط اشخصاص با یکدیگر را بهبود می بخشد. در این دوران میلیون ها جوان خانه های خود را ترک می کردند و در مکان ها گروهی یا اروگاه های مختلف زمان خود را به دنبال رسیدن به  " معنویت "[22] و دسترسی آسان به مواد مخدر سپری می کردند. در همین دوره تعداد بسیاری از جوانان به دنبال تاثیراتی که از مسائل یاد شده  می بردند ، از ارتش آمریکا استعفا دادند و بیش از 500 هزار نوجوان 14 تا 17 ساله ، خانه ی والدین خود را ترک کردند. در فاصله ی سال های 1965 تا 1967 ، محله ی های اشبری[23] در شهر سانفرانسیسکو ، به مقر اصلی گروه های هیپی بدل گشت.

نوشیدنی های الکلی و مواد مخدر سبب کندی روند جامعه پذیری جوانان و نوجوانان شده بود. مواد مخدر به عضو لاینفک موسیقی پاپ بدل گشته و مصرف آن رواج بسیاری در بین جامعه ی جوان غربی پیدا کرد. خواننده های معروف پاپ در این دوره رولینگ استون[24] ، باب دیلان[25] و . . . بوده اند در فاصله ی سال هال 1967 تا 1967 موج مراجعه ی معتادان بیمارستان های فرانسه را در نوردید. در ایالات متحده ، در سال 1962 ، تنها 1 درصد نوجوانان 12 تا 17 ساله و 4 درصد جوانان 18 تا 25 ساله ، ماریجوانا مصرف        می کرده اند. این آمار در سال 1979 به ترتیب به 31 و 68 درصد افزایش پیدا کرد. میزان مصرف مواد مخدر قوی هم برای دسته ی اول به 0.5 درصد و دسته ی دوم به 3 درصد افزایش پیدا کرد. همچنین مصرف مواد مخدر توهم زا ، هروئین و کوکائین نیز به ترتیب برای دسته ی اول به 9 و دسته ی دوم 33 درصد رسیده بود.                                    ( باشمن[26]،کاپل[27]،1989،489)

الیونستین ، پس از سال ها تحقیق در مارموتان[28]  در اواخر دهه ی 1970 ، به تغییرات اساسی شکل گرفته در مصرف کنندگان مواد مخدر پی برد : « دوران معتادان خوش قیافه ی متعلق به طبقات بالای جامه به پایان رسیده است ، اکنون جوانان متعلق به طبقه ی کارگر و اکثرا مهاجر، مصرف کنندگان اصلی مواد مخدر هستند که بلیز های چرمین بر تن و شلوارهای جین بر پا می کنند.» ( 1983،170) مواد مخدر توهم زا که سبب می شوند فرد فکر کند تجربه ای روحانی را از سر گذرانده است و وی را تشویق به گرایش هرچه بیشتر به جریان های هیی می کرده است ، در این دوره بیش از پیش جای خود را به مواد مخدر خطرناک و سنگین مثل هروئین داد. ارزش های ضد فرهنگی در این دوره رواج پیدا کرد و هدف آن رسیدن به احساس آزادی و رهایی از هر گونه قید و بند بود. الیورنستن [29]در کتاب خود نحوه ی مصرف مواد مخدر در آغاز دهه ی 80 میلادی را مورد بررسی قرار می دهد و برای مثال به عادی شدن مصرف حشیش در دبیرستان ها و بین جوانان طبقه ی متوسط اشاره می کند. الیورنستن در کتاب خود مساله ی آغاز مصرف مواد مخدر در مناطق حومه ی شهر ها ، از سن 9 سالگی را بررسی می کند. در این دوره بیشتر تمایل به مصرف مواد مخدر ارزان قیمت بوده است : مواد حلال مانند تریکلورتین[30] ، مواد شوینده ی موجود در بازار ، مواد سوختی ، اتر و . . .از جمله ی موادی بودند که برای تهیه ی مواد مخدر مورد استفاده قرار می گرفتند. در نهایت نویسنده معتقد است در این دوره ، تعداد معتادان در مارموتان به شدت افزایش پیدا کرد.

کارهای نادرست برای خوشی

در فرانسه ، در اواخر دهه ی 1950 و اوایل دهه ی 1960 میلادی ، روزنامه های فرانسوی به گسترش روز افزون گروه های شکل گرفته از جوانان اشاره می کردند که به طور دائم با هم در حال درگیری بوده اند ، روزنامه ها به این گروه ها لقب پیراهن سیاه ها[31] را دادند. نمونه ی مشابه این افراد ، در انگلستان ، مسبب اصلی شکل گیری شورش های تابستان سال 1958 بوده اند ، روزنامه های انگلستان از این گروه ها با عنوان تدی بویز[32] یاد می کردند. چند سال قبل از این تاریخ ، هزاران جوان در 31 دسامبر سال 1956 در مرکز استکهلم تجمع کرده و به تخریب اموال عمومی در خیابان اصلی و اطراف پرداختند. در همین زمان، گروه هایی مشابه در آلمان ، دانمارک ، چک اسلوواکی ، مجارستان ، هلند و شورروی سابق تشکیل شدند. پیراهن سیاه های فرانسوی جوانان متعلق به طبقه ی کارگر بودند که نه تفریح منحصر به فردی داشتند و نه چشم انداز مناسبی برای آینده ی خویش ، طرز غذا خوردن و نحوه ی لباس پوشیدن این افراد موجبات نگرانی سایرین را فراهم می آورد. آن ها شلوارهای جین به پا می کردند و بلیزهای چرمی به تن و اغلب در مراکز و اماکن عمومی رفتارهایی از خود نشان می دادند که سبب نگرانی و ناراحتی سایرین می شد. درماه ژوئن سال 1963 ، کنسرتی مجانی در فردای مراسم معروف " سلام دوستان " ، بیش از 150 هزار جوان را به خود جلب کرد. در پایان مراسم ، جوانان چندین شیشه را شکستند و به تعدادی ماشین خسارت وارد کردند ، روزنامه های فرانسه اما ، پس از بروز این حادثه ، جریان پیراهن سیاه ها را مشابه جریان راک[33] دانستند( سون،2001 ، 265 ، سیرینلی ، 2003 ، 114). در همان سال ، در شهر بریتون[34] ، مدها[35] ، طرفداران ریتم اند بلو[36]، که اکثرا به طبقه ی متوسط تعلق داشتند ، با راکرها [37]، طرفداران ژان وینسنت[38] و چاک بری[39] ، که اکثرا متعلق به طبقه ی کارگر بودند ، درگیر شدند.

دزدی موتور سیکلت ، خوردو و دستگاه های پخش ضبط صوت  و بعضا اعمال خرابکارانه در نهادهای دولتی ( مدارس ، ساختمان های دولتی) اعمال مجرمانه ی جوانان در این دوره بوده اند. میزان تعرض به سایر افراد جامعه توسط جوانان در این دوران بسیار اندک بوده ، اما کوچکترین مورد آن هم جامعه را دچار تشنج می کرده است.

« اعمال مجرمانه ای که توسط جوانان در این دوره صورت می گرفته بیش از پیش مورد محکومیت قرار می گرفته است ، در وهله ی اول به این علت که بروز این اعمال ، مثل دوران جنگ ، لازم به نظر نمی رسیده بلکه به عنوان اعمالی که توسط جوانان برای خوشگذرانی صورت می گرفته در نظر گرفته می شده است.»( باتینی ، 2007 ، صفحه ی 145) البته باید این مساله را مد نظر قرار داد که هدف جوانان از ارتکاب این اعمال جنبه ای تفریحی داشته و نباید ایشان را مجرم یا تبهکار قلمداد می کرد. اصطلاح باند[40] در آن زمان باری منفی را با خود به همراه داشته ، در صورتی که این مساله همیشه صحت نداشته ، یک باند می توانسته متشکل از جوانانی باشد که در یک محله زندگی می کرده اند. همانطور که جی . موگه[41] به این مساله اشاره می کند ، اصطلاح باند در این زمان می توانسته برای اشاره به اکثر گروه های دوستی جوانان  - به خصوص طبقه ی کارگر – مورد استفاده قرار بگیرد ، به خصوص که تغییر و تحولات اجتماعی گسترده ای در این زمان جریان داشته است.

جی مونود[42] ، در کتاب خود با عنوان بارژوها[43] به مطالعه ی باندهای دهه ی 60 میلادی می پردازد. وی در این کتاب یکی از راههای جامعه پذیری جوانانی را ذکر می کند که مردم از آن ها با عنوان اراذل و اوباش یاد می کرده اند. در پارکی ، جوانی از روی نیمکتی که روی آن نشته بلند می شود و به  نوجوان دیگری نزدیک می شود  ، سپس با شدت با لگد به بیضه های او ضربه می زند و سپس با حالتی مصمم به جای خود باز می گردد. این شخص پسری 16 ساله با صورتی زیبا و موهایی بلوند بود که خیلی از خود مطمئن به نظر می رسید. او در حالی که به سر جای خود باز می گشت ، شانه های خود را با حالتی مصمم بالا گرفته بود، پس از آن سیگاری از جیب پیراهن چرمی خود خارج کرد و آن را در دهانش گذاشت ، سپس کبریتش را از جیب خارج کرده و سیگارش را روشن کرد. ژست او در یک فیلم وسترن ممکن بود موجبات خنده را فراهم کند ، اما هیچیک از همراهان وی اجازه ی خندیدن به خود ندادند. کار تمام شده بود ، وی نقش خود را به نحو احسن ایفا کرده بود. ( مونود ، 1968 ، صفحه ی 60) علاوه بر نحوه ی صحبت کردن و ژست گرفتن که جوانان را از سایر اقشار جامعه جدا می کرده ، مونود به مساله ی دیگری نیز اشاره می کند که سبب ایجاد تمایز بین گروه های مختلف جوانان شده بود : «طرز لباس پوشیدن ، هر گروه بزرگی از جوانان نحوه ی لباس پوشیدن مخصوص به خود را داشته است.»

در سال 1968 بسیاری از کشورهای اروپایی مثل لهستان ، آلمان ، ایتالیا ، اسپانیا انگلستان و فرانسه ، به انضمام ایالات متحده ، شاهد شکل گیری جریان های شورشی جوانان بودند. این جوانان ورای اعتراض به شرایط دانشگاه ها و تحصیل ، به شیوه ی زندگی ای که جامعه به ایشان تحمیل می کرده نیز به شدت معترض بوده و آن را خفه کننده می دانسته اند.به گفته ی جی. مندل[44] ، ماه می سال 1968 در فرانسه زمان شورش "پسران علیه پدران " بوده است. جوانان در این زمان به شدت قوانین موجود را زیر سوال برده و تمایلی نداشته اند مثل والدینشان زندگی کنند.به واسطه ی این شورش ها پایه های اساسی جوامع غربی برای مدتی به لرزه درامده و دچار تغییر شد. جوانان به واسطه ی کنار زدن محدودیت های موجود آزادی و  گرایش به فردگرایی، آزادی منحصر به فردی در زمینه های گوناگون به دست آوردند. در این دوران به خصوص مقوله های جسیتی[45] با آزادی بسیار بیشتری مطرح می شدند.  واژه هایی مثل" تبدیل جامعه " [46]   ( مارکس) یا تغییر دنیا[47] ( ریمبو[48]) به دنیایی راه یافتند که وارد مرحله ی تغییر و تحولات اساسی شده بود. میل به کسب آزادی در بین جوانان در این دوران به اوج خود رسید ، جوانانی که تمایل داشتن الگوی قدیمی اقتدار والدین خود را در هر جای ممکن – خانواده ، مدرسه،دانشگاه ، بطن جامعه و . . . – به چالش بکشند. « ما دنیایی را نمی خواهیم که تضمین نمردن از گرسنگی در آن به قیمت جان دیگری تمام شود.» این جمله را آر. وانیژم[49] ( 1967) در کتاب خود با عنوان آیین نامه ی زندگی برای نسل های جوان[50] نوشته بوده است. آنی ارنو[51] تشنج موجود در جامعه را به زیبایی در یک جمله توصیف کرده است : « امروزه جوانان می خواهند خود را به وسیله ی خشونت به دنیا معرفی کنند. آن ها درجنگ ویتنام دلیلی برای شورش و در صد گل مائو[52] دلیلی برای رویاپردازی می بینند.» ( ارنو ، 2008 ، 96) آری ، جوانان از زیر یوغ والدین خود خارج شده بودند و دیگر زیر بار چنین مساله ای نمی رفتند. در این زمان بود که نوجوانی به دورانی مشخص بین کودکی و جوانی بدل گشت.

 

[1] P. Younet

[2] Rock around the clock

[3] Elvis presley

[4] Wood Stock

[5] Salut les copains

[6] Maddemoiselle , Age tendre

[7] A. Ernaux

[8] نخست وزیر ژنرال دو گول که پس از کناره گیری وی از مسند قدرت ، جایگزین وی شد.

[9] Albi

[10] Baby boom , پرزایی

[11] A. Sauvay

[12] La montée des jeunes

[13] Bantigny

[14] Sociabilité

[15] Beat Generation

[16] Cassidy

[17] Kerouac

[18] Ginsberg

[19] Burroughs

[20] American way of life

[21] Hippie

[22] Spiritualité

[23] Ashburry

[24] Rolling stones

[25] Bob Dylan

[26] Bashmann

[27] Coppel

[28] Marmottan

[29] C. Olievenstein

[30] Trichlorétylène

[31] Blousons noirs

[32] Teddy Boys

[33] Rock

[34] Brighton

[35] Mods

[36] Rhythm and Blues

[37] Rockers

[38] Gene Vincent

[39] Chuck Berry

[40] Band

[41] G. Mauguer

[42] J. Monod

[43] Les Barjots

[44] G. Mendel

[45] Sexualité

[46] Transformer la société

[47] Changer le monde

[48] Rimbaud

[49] R. Vaneigem

[50] Traité de savoir-vivre à l’usage des jeunes Générations

[51] Annie Ernaux

[52] Cent Fleurs

هیاهوی لحظه ای

پسران کانون اصلی نگرانی های موجود بوده اند و در این دوره در خصوص نوجوانی نها از پسران صحبت می شده است.  ( تیرسه ،1999) ظهور یک رده ی سنی کله شق و شورشی در ادبیات فرانسه هم بازتاب کرده است و از این زمان به بعد نویسندگان بزرگی در نوشته های خود به آن ها اشاره می کردند : بالزاک در رمان بابا گوریو[2] شخصیت راستینیاک را خلق کرد ، روبمپره در کتاب تصورات از دست رفته[3] لوسین را آفرید ، استاندال در کتاب مشهور خود با عنوان قرمز و سیاه[4] شخصیت ژولین سورل را وارد داستان کرد، فلوبر در آموزش احساسی[5] فردریک را آفرید و . . . برای مثال ریمبو مثالی از این دسته است. وی شخصیتی شورشی داشت ، جدا از مادرش زندگی می کرد و اصلاح پذیر نبود ( حداثل در این دوره از زندگیش). ژول والس[6] هم شخصیتی نمادین در ادبیات فرانسه بوده است. تمامی شخصیت های عنوان شده در برابر نهاد خانواده و مدرسه می ایستادند. موزیل[7] در کتاب خود با عنوان ناامیدی دانش آموزش تورلس[8] خشونت های موجود در زندگی دانش آموزی را به تصویر می کشد.

در بستری از تغییرات اجتماعی و عبور از یک جامعه ی سنتی به سمت جامعه ای صنعنی ، قضات ، روانپزشکان و آموزگاران از پدیده ای که آن را " نوجوان مجرم " می خواندند ، اظهار نگرانی می کردند( تیرسه،1999).

در فرانسه، توافق عمومی بر این اصل استوار شده بود که علت اصلی رفتارهای نا مناسب برخی از نوجوانان ، شرایط و محیط زندگی آنهاست. البته عده ای هم بودند که علت اصلی این مساله را بیولوژیک می دانستند. پاره ای از روزنامه نگاران از نوجوانان با عنوان " آپاچی ها" یی یاد می کردند که باید از آن ها ترسید.

اصطلاح آپاچی که توسط روزنامه نگاران به کار برده می شد، برای اولین توسط یک قاضی در شهر بلویل[9] مطرح شده بود، وی از این اصطلاح برای اشاره به گروهی نوجوان خرابکار استفاده کرده بود. در پاریس نیز اکثرا تصور می کردند نوجوانان همواره در پی تشکیل دادن گروه و انجام اقدامات خرابکارانه هستند و اصلا خرابکاری و شورش در ذات ایشان است.گروهی اعتقاد داشتند این نوجوانان ، در جامعه ای پیر و در حال تحول ، آخرین گروهی هستند که در برابر جریان صنعتی شدن مقاومت می کنند ، نوجوانان و جوانانی که نمی خواهند کار کنند ، دوست دارند با دختران مختلفی رابطه داشته باشند ، تمایل به مصرف الکل دارند، دوست دارند لباس های رنگارنگ و شلوارهای کوتاه بپوشند و . . . نوجوانانی که به این شکل از آن ها یاد می شده در مرکز شهر ها جای می گرفتند ، جایی که خانواده های طبقه ی کارگر از آن رانده شده بودند. این نوجوانان طبقه ی بورژوآ ، کارگر و حتی پلیس ها را دست می انداخته اند. دسته هایی که ایشان تشکیل می دادند دیگر سازماندهی شده نبوده و معمولا قوی تر فرد گروه رهبری آن را عهده دار می شد. این گروه هابعضا برای کسب قلمرو و یا حتی رسیدن به یک دختر ، با هم مبارزه می کردند. حتی با وجود اینکه برخی از این جوانان گاهی حریم را بیش از حد می شکستند و حتی دزدی یکی از کارهای مورد علاقه ی ایشان بوده است ، نمی شد آن ها را تبهکار در نظر گرفت. آن ها جوانانی بودند در ریشه بدبین و حتی ناامید که برنامه ی مشخصی برای خود نداشته و آینده ی درخشانی در برابر خود نمی دیده اند. آن ها در اصل در برابر جامعه ی بورژوآیی قد علم کرده بودند که در آن آینده ای در برابر خود نمی دیدند. ظهور جامعه ی جوان شورشی که آپاچی ها نماد آن بودند در بستر بحران بی نظمی ای رخ می داد که در اوایل قرن بیستم شکل گرفته بود. دبیرستان ها ، مراکز بازیابی ، آتلیه ها و . . . همه و همه برای این جوانان به اماکنی تبدیل شده بودند که از ورای آن ها خواسته های خود را مطرح می کردند ، این جوانان در اصل خود را قربانی شرایطی می دیدند که بزرگترهایشان برای ایشان رقم زده بودند. در این زمان این جامعه ی جوان کارگری بود که به خصوص در برابر جامعه ی بورژوآ قد علم کرده بود. به همین دلیل گروه های جوانانی که در مدارس ، محله ها ، خیابان ها و . . . شکل می گرفت ، در اصل راهی برای خودشناسی و شکل دهی خویشتن خویش در بطن جامعه ی آنروز بود. جنگ جهانی اول نقطه ی پایانی بود بر این شورش ها. کسانی هم که باقی مانده بودند ، بازماندگان از جنگی بودند که در برابر نسل پیشین خود قد علم می کردند. آنیه نظر خود را اینگونه مطرح می کند : « احساسی جوانی ، در وهله ی اول احساس یک جنگجوی سابق بوده است.» ( 1973)

علم نوجوانی

نوجوانی دوران ناشناخته ای از زندگیست همراه با نگرانی ها و مسائل خاص خود که ممکن است در بین بهترین خانواده ها نیز رخ دهد. هدف اصلی ما رسیدن به درک درستی از این برهه از زندگانیست که به واسطه ی تغییرات شکل گرفته در بطن جامعه ایجاد شده و مطالعه ی آن از لحاظ جامعه شناسی به مدت زمان بسیاری نیاز خواهد داشت ، چرا که این دوره از زندگانی در مولفه های اقتصادی ، آموزشی و حتی سیاسی یک جامعه ، نقش آفرینی می کند. پس از قرن ها ، برای اولین بار است که در جوامع حال حاضر ما ، نوجوانی به عنوان دورانی منحصر به فرد و نوجوان به عنوان عضو لاینفکی از جامعه شناخته می شود.  روانشناسی نوجوانی که در فرانسه پدید آمده است توانسته با علوم آموزشی رابطه ی مستقیمی برقرار کند تا بدین وسیله به آموزش هرچه بهتر و موثر تر دانش آموزان کمک نماید. مندوس[10] در سال 1907 کتابی تحت عنوان ماهیت نوجوان ( پسر) [11] و در سال 1927 کتاب دوم خود تحت عنوان ماهیت نوجوان ( دختر) [12] را منتشر ساخت. دبس[13] که فعالیت های خود را در دهه ی 1930 آغاز کرده بود ، در سال 1937 کتابی تحت عنوان بحران اصالت جوانی[14] را منتشر کرد که در آن سعی داشت علل میل به نوجوان در منحصر به فرد بودن را _ به خصوص از دیدگاه والدین _ درک کند. از دیدگاه وی « ماهیت کلی نوجوانی از دیدگاه فیزیولوژی جنبه ای بحرانی ندارد ، اما از دیدگاه روانی چطور؟ مگر قدیمی ها نوجوانی را مانند " مستی روح " توصیف نکرده اند؟مگر غیر از این است که نویسندگان دوران معاصر به دوران نوجوانی ،به واسطه ی رفتارهای تند و بی ثبات نوجوان ، توجه نشان داده اند؟» ( 1941 ، صفحه ی 7)

در همین سال ها بود که دوران نوجوانی در ادبیات حضوری گسترده پیدا کرده و شخصیت های نوجوان در رمان ها ظاهر شدند. برای مثال در فرانسه می توان به آثاری همچون کلودین در مدرسه[15] ( 1900) اثر کولت[16] ، ژان کریستوف[17] ( 1903-1912) اثر رونالد[18] ، مولن بزرگ[19] (1913) اثر آلن فورنیه[20]،شیطان بدن[21] (1923) اثر رادیگر[22]، آدن عربی[23]       ( 1938) نوشته ی پی.نیزان[24] ، نوشته های آندره ژید ، شخصیت های ژیلبرت[25] و آلبرتین[26] در کتاب های پروست و . . . اشاره کرد.

 در ایالات متحده ، کتاب سه جلدی نوشته ی جی . اس. هال[27] تحت عنوان فیزیولوژی نوجوانی و رابطه ی آن با روانشناسی ، انسان شناسی ، جامعه شناسی ، جنسیت ، جرم ، مذهب و آموزش[28] ( 1904) ، نوجوانی رو دورانی مشکل توصیف می کند ، مشکلاتی که به واسطه ی  شکاف موجود بین منابع در دسترس نوجوان و الزامات یادگیری ای که وی با آن مواجه است و جایگاهی که به واسطه ی بلوغ اجتماعی به دست می آورد ، به وجود می آید. در بستر تحولات اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ، چند بعدی فرهنگی بسیار از شهرهای آمریکا مشکلات بسیاری را برای نوجوانانی رقم می زد که قرار بود وارد جامعه شوند. هال نوجوانی را دورانی همراه با ناملایمات می دانست که به واسطه ی بلوغ اجتماعی ای حادث می شد که هیچگاه به صورت کامل به دست نمی آمد. جامعه شناسان مدرسه ی شیکاگو، با نشان دادن توجه ویژه ای به پدیده ی جرم میان نوجوانان و جوانان[29] ، و یا رفتارهای حاشیه ای ایشان[30] ، با گسترش تعامل گرایی نمادین[31]  ،نوجوانی را وارد تاریخچه ی علوم اجتماعی کردند. ( لوبروتون، 2004) ،

این مساله جالب توجه است که فروید تنها به بلوغ اهمیت می دهد و نه دوران نوجوانی. تنها پس از چاپ مقاله ی ای. جونز[32] در سال 1922 و پس از آن کارهای تحقیقاتی برنفیلد [33]، ایکرون[34] و آنا فروید[35] بود که علم روانکاوی به دوران نوجوانی اهمیت نشان داد.

می دانم که چیزی می خواهم ولی نمی دانم آن چیز چیست!

پس از جنگ جهانی دوم ، جامعه ی آمریکا وارد دورانی توامان با رشد اقتصادی ، گسترش مصرف و نبرد اجتماعی برای برابری حقوق مدنی شد. در این دوران که همراه بود با افزایش دوران تحصیل و آموزش ، جمعیت نوجوان گسترده ای پای به میدان نهاد. زین پس ورود به جامعه به عنوان یک نوجوان ، همانطور که ای. اریکسون[36] عنوان می کند، نیازمند اختصاص وقت فراوانی بوده است ، نوجوان باید به این درک می رسیده که دیگر به وی به چشم یک کودک نگاه نمی شده ، ولی از حقوق و آزادی عمل بزرگسالان نیز به طور کامل بهره مند نبوده است. وی به دنبال رسیدن به خودکفایی اقتصادی بوده ، در صورتی که بدن و آرزوهایش به بلوغ رسیده بودند ، وی به دنبال آزادی عملی می گشت که به صورت کامل به وی اعطا نمی شد. با این حال نوجوانی دیگر در این دوران تنها زمانی برای انتظار رسیدن مسئولیت های پیش روی نبوده ، توگویی این دورانی معمولی از زندگی است که تنها باید هرچه سریعتر سپری شود.

پارسون[37] در سال 1942 ، صحبت از شکل گیری فرهنگ جوانی می کرد ، فرهنگی که روز به روز بر اهمیتش افزوده می شد ، به خصوص در دوران پس از جنگ ، پس از آن نیز به نهاد مدرسه و پس از آن به دانشگاه رسید. در دهه ی 1950 میلادی ، نوجوانی به دوران پویایی از زندگی بدل گشت ، هرچند که اغلب با نگرانی توامان بود. نوجوانی در این دوران ، دیگر به معنای اطاعت بی چون و چرا از بزرگسالان نبود ، بلکه کم کم تمایلات خود را به کل جامعه تحمیل کرد و نفوذش روز به روز بیشتر شد. این اتفاق نه تنها در ایالات متحده ، که در اروپا نیز به وقوع پیوست. در اوایل سال 1956 میلادی ، بیش از 13 میلیون جوان آمریکایی بین 13 تا 19 ساله بوده اند. این نسل دارای امتیازات فراوانی بود ، نسلی که به تمامی طبقات اجتماعی تعلق داشت ، به دبیرستان[38] می رفت و در فعالیت های فرهنگی حضوری پررنگ داشت : فعالیت های ورزشی ، مجالس رقص ، جلسات مختلف با موضوعاتی متفاوت و . . . ( سیرینلی[39]،2003،صفحه ی 172)

 « در این زمان جوانان اکثریت وقت خود را همراه با دوستان همسنشان سپری می کردند ، در این جمع ها جایی برای بزرگسالان وجود نداشت. این شرایط چه در مدرسه ، محیط کار و چه در هر جایی که سلسله مراتب حکمرانی می کرد ، برقرار بود. اما آنچه که به خصوص جلب توجه می کرد ، اشکال جدید تعامل[40] این افراد با یکدیگر بود : در این زمان دیگر رابطه ی معلم – دانش آموز یا والدین – فرزند نبود که برای این جوانان اهمیت داشت ، بلکه رابطه با دوستان هم سن و سال خودشان را در ارجحیت قرار می دادند.» ( پاسرینی[41]، 1996،380)

در این دوره کتاب های فراوانی منتشر شده و در آن ها مطالبی در مورد ناراحتی ها و مشکلات دوران نوجوانی و تردید های دردناک آن سخن می راندند. در سال 1951 ، کتابی تحت عنوان The catcher in the rye [42]  منتشر شد. در این کتاب ماجرای سرگشتگی های هولدن کافیلد[43] در خیابان های نیویورک ، پس از اخراج از مدرسه ، را روایت می کرد. هولدن پس از سه روز آوارگی در خیابان ، به این نتیجه می رسد که دیگر شناختی از دنیایی که در آن زندگی می کند ندارد. او حاضر نیست برای به دست آوردن پول ، روابط اجتماعی خود را تغییر دهد و دست از ارزش های خود بکشد. در سال 1940 ، سی. مک کولر توانست در کتاب خود تحت عنوان قلب ، یک شکارچی تنها ، به خوبی مصائب نوجوانان را به تصویر بکشد : در یکی از شهرهای فقیر در جنوب ایالات متحده ، شخصیت های رمان در کمال فقر و بیچارگی زندگی می کنند ، میک نوجوان هم یکی از این افراد است. وی دائما به دنبال رسیدن به جایگاهی مناسب است ، جایگاهی که در اعماق قلبش اعتقادی به آن ندارد. این دختر نوجوان سعی می کند علت نارضایتی خود را درک کند : « احساسی که میک با آن دست و پنجه نرم می کرد به مراتب از گرسنگی بدتر بود ، ولی ماهیت یکسانی با آن داشت. وی در ته قلبش می دانست که به دنبال یک چیزی است ، ولی نمی دانست آن چیز جیست. او دقیقا به دنبال چه بود؟ » روزی میک در حالی که در خیابان قدم می زد ، از زیر پنجره ی بازی رد می شود ، پنجره ی خانه ای که از داخلش صدای رادیویی به گوش می رسد. این رادیو در حال پخش مستقیم یک کنسرت است. میک با شنیدن صدای رادیو در جای خود میخکوب شده و احساس جدیدی به وی دست می دهد : « برای یک لحظه سکوت بر قرار بود ، سپس صدای قدم هایی به گوش رسید ، توگویی خداوند بر روی صحنه قدم گزارده بود. میک بلافاصله احساس کرد بدنش از بیرون یخ زده است و تنها ندای بخش اول موسیقی بود که قلبش را کرم می کرد( . . .) پس از آن دوباره موسیقی از سر گرفته شد و با قدرتی بیشتر در میک نفوذ کرد. این هیچ ربطی به خداوند نداشت ، خود او بود ، میک کلی ، کسی که در یک شب نورانی در خیابان قدم می زد. آری ، کلی در شب ، زیر نور خورشید گام بر می داشت ، با همه ی جراحات و زخم هایش . . . این خود او بود ، خود اویی که مدت ها به دنبالش بود . . . کلی خویشتن خویش را یافته بود .» پس از آن میک قطعه ساخت و اسم آن را گذاشت : « آن چیزی که می خواهم و نمی دانم که چیست » ، دنیای کلی اما ، خیلی زود از هم پاشید . . . 

در سال 1946 ، فرانکی آدامز[44] کتابی تحت عنوان عضو عروسی[45] را منتشر کرد.  در این کتاب ، دختربچه ی دوازده ساله ای در باربر تنهایی ، بی تفاوتی بزرگسالان و عدم وجود ارتباط بین انسان ها ، مبارزه می کرد. اس. پلات[46] ، در سال 1963 ، کتابی تحت عنوان زنگ شیشه ای[47] ماجرای دختر 19 ساله ای را به تصویر می کشید که ما بین میل به نواوری و آزادی و الگوی زنانه ای که جامعه اش به وی تحمیل می کند در تلاطم است. وی نمی تواند خود را در نقش سنتی یک همسر یا مادر قبول کند. این دختر در بسیاری از لحظات داستان سعی می کند به زندگی اش خاتمه دهد. در آخر ماجرا ، این دختر از اینکه هنوز زنده مانده ، احساس شگفتی می کند و به برهه ی حساسی که می گذراند اشاره می کند: « من هیچگاه نمی خواستم ازدواج کنم. فکر می کنم در زندگی آیینی برای تولد دوباره و ادامه ی راه به شکلی جدید وجود داشته باشد. » پلات ، نویسنده ی این کتاب ، خود در سن 31 سالگی خودکشی کرد.

در دهه ی 1950 مجموعه فیلم های بسیاری در مورد دوران نوجوانی ساخته شد. برای مثال می توان به کارهای کازان[48] اشاره کرد : در اسکله[49] (1954) ، شرق ادن[50] ( 1955 )، بیبی دال[51] ( 1956) ، وحشی[52] ( 1953). پس از وی نیز می توان از ال. بندک[53] نام برد. به همین ترتیب وست ساید استوری[54] اثر آر. وایز[55] و  . . . مخاطب این فیلم ها تنها نوجوانان نبوده اند ولی ایشان به طور خاص از این فیلم ها در گیشه استقبال کردند.مارلون براندو در فیلم وحشی ، نقش جوان ولگردی را ایفا می کند که بزرگتر ها درکش نمی کنند ، جوانی که هیچ چیز نمی تواند سد دفاعی ای را که وی پیرامون خود به وجود آورده از بین ببرد. در فیلم شورشی ، دین نقش نوجوان ناراحت و معذبی را ایفا می کند که نمی تواند خود را با جامعه ای که در آن روزگار می گذارند ، وفق دهد. وی می گوید : « من تمایل ندارم زندگی در این دنیا را بیاموزم.» دوست او ، ناتالی ، حرف هایش را به خوبی درک کرده و این دو تصمیم می گیرند تا دست در دست هم ، در برابر دنیای بزرگسالان ایستادگی کنند و دیگر هیچگاه یکدیگر را تنها نگذارند. دین ، شخصیت اول این فیلم ، در آن زمان توانست دنیای مردانگی[56]  را دستخوش تغییر کند. سال مینئو[57] ، یکی از کمدین های فیلم می گوید : دین در نظر مخاطب یا یک مرد است یا یک پسر بچه ، حد میانه ای وجود ندارد.» ( بوردو ، 2000 ، 141) دین توانست افسانه ی کودک – مرد را خلق کند، در عین مرد بودن شکننده باشد و به این ترتیب برای میلیون ها نوجوان به الگویی مناسب بدل شود.


[1] Edmond Jabès , Du désert au livre,Belfond,1991

[2] Le père Goriot

[3] Illusions perdues

[4] Rouge et noir

[5] Education sentimental

[6] Jules Vallès

[7] Musil

[8] Le désarroi de l’eleve de Thorless

[9] Belleville

[10] mendousse

[11] L’ame de l’adolescence

[12] L’ame de l’adolescente

[13] Debesse

[14] La crise d’originalité juvénilve

[15] Claudine à l’ecole

[16] Colette

[17] Jean Christofe

[18] Ronalld

[19] Le Grand meaulnes

[20] Alain Fournier

[21] Le diable au corps

[22] Radiguer

[23] Aden Arabie

[24] P. Nizan

[25] Gilberte

[26] Albertine

[27] G. S. Hall

[28] Adolescence, Its psychology and it’s relation to psychology, anthropology, sociology, sex, crime ,religion amd education

[29] F. Tricher , The Gang,1927,C.R. Shaw , The jake roller : a delinquent boy’s own story,1930

[30] W. R. Thomas , The unadjusted girl , 1923

[31] Interactionnisme symbolique

[32] E. Jones

[33] Bernfield

[34] Aichorn

[35]Anna Freud

[36] E. Erikson

[37] Parsons

[38] High school , Etablissement secendaire

[39] Sirinelli

[40] Interaction

[41] Passerini

[42]  L’attrape-coeur

[43] Holden Caufield

[44] Frankie Adams

[45] The member of the wedding

[46] Plathe

[47] La cloche de verre

[48] Kazan

[49] On the water front

[50] East of eden

[51] Baby Doll

[52] The wild one

[53] L. Benedek

[54] West side Story

[55] R. Wise

[56] Virilité

[57] Sal mineo