تشنه ماندم گفتوگو با پروفسور نادر اردلان
از حدود یک سال پیش، موسسه فرهنگی اکو و -بنیاد شمس تبریزی و مولانا- اعلام کرد که با همکاری بنیاد معماری میرمیران در نظر دارد ،طراحی معماری آرامگاه حضرت شمس تبریزی را به همراه فضاهای جانبی آن به مسابقه بگذارد. این مسابقه آزاد برگزار شد و مهندسین مشاور ، معماران و هنرمندان این امکان را داشتند تا طرح و ایدههای خود را ارایه دهند.
حالا هیات داوران متشکل از دکتر ایرج اعتصام - معمار وشهرساز-، دکترحسن بلخاری قهی - فلسفه هنر-، مهندس محمد بهشتی- معمار- ، دکتر داراب دیبا- معمار، دکتر علی اکبر صارمی- معمار- ، دکتر شهاب کاتوزیان- معمار و شهرساز-، فریار جواهریان - معمار و شهرساز-، عباس کیارستمی - فیلمساز- و همچنین دکتر نادر اردلان که پس از سالها برای این پروژه به ایران سفر کرد،6 طرح را برگزیدهاند و برگزیدگان قرار است با کمک ایدههای اصلاحی هیات داوری، طرحهای خود را بار دیگر ارایه دهند تا از میان آنان طرح نهایی برای ساخت مقبره انتخاب شود.
نادر اردلان معمار، محقق و مدرس دانشگاه است که شهرتی جهانی دارد. از هفت سالگی به آمریکا رفت و پس از تحصیل در این کشور، کارش را با اسکیدمور اونیگز مریل در سانفرانسیکو آغاز کر و در سال 1964 به ایران بازگشت و رییس بخش معماری شرکت نفت در میادین نفتی ایران شد و در مسجد سلیمان که گفته میشود، نخستین چاههای نفت در خرابه های معابد زرتشتیان کشف شده بود، ساختمانهایی را طراحی کرد.
این معمار توانا در چندین پروژهی تخصصی از جمله طرح جامع بندر شاهپور (امام فعلی)، طرح جامع دانشگاه بوعلی سینای همدان و برنامه ریزی طرح استادیوم و مرکز آموزشی مجموعه ی آزادی تهران شرکت داشته است، و از جمله طرح های معماری او نیز می توان از سیتیزن بانک در پراویدنس رد آیلند (Citizens Bank- Providenc, Rhode Island) ؛ اداره ی مرکزی شرکت ملی نفت ابوظبی؛ ساختمان مرکزی بانک شهروندان در آمریکا، مرکز مطالعات مدیریت دانشگاه هاروارد (دانشگاه امام صادق فعلی) در تهران با همکاری یحیی فیوضی (طراحی و ساخت بین سال های 1349 و 1351 خورشیدی)؛ ساختمان اداره ی مرکزی گروه صنعتی بهشهر (وزارت آموزش و پرورش فعلی) در تهران با همکاری هوشنگ جاهد (طراحی و ساخت بین سال های 1349 و 1352 خورشیدی)؛ و مرکز موسیقی ایران (پروژه) نام برد .
گفته میشود عمدهی شهرت و محبوبیت اولیهی نادر اردلان بیشتر به خاطر طرح مباحث نظری در بارهی معماری سنتی ایرانی است، با این فرض که او خود را اساساً تئوریسین نمی داند. مبانی فکری او تحت تأثیر افرادی نظیر یان مکهارگ (Ian McHrg)، لویی کان و با نقش پررنگ سید حسین نصر صورت گرفت. او از یان مکهارگ گرایش به طبیعت و اکولوژی را آموخت، لویی کان آموزه های او را به سمت تاریخ گرایی و روح معنوی و فرهنگی و اندیشه های سیدحسین نصر او را به عرفان و معنویت اسلامی سوق داد. بنابراین فلسفهی طراحی و معماری اردلان را میتوان امتزاجی از طبیعت و فرهنگ در طراحی نامگذاری کرد.
او معتقد است که طرح خوب در تطبیق اکولوژیکی با محیط و ارتباط فرهنگی با مردم، قوانین و تشریفات آنها و نظامهای اعتقادی شان ریشه دارد و مطالعهی اکولوژی، تا حد زیادی با اهمیت فوق العاده ی ظهور یک حس آگاهی که اصل «گایا» نامیده میشود، سر و کار دارد. برای او جنبههای فرهنگی طراحی، بسیار روحانی و قیاسناپذیرند و یکی از عوامل تأثیرگذار آن را آشنایی و همکاری با لویی کان میداند؛ اردلان در این باره میگوید: تفکرات او (لویی کان) درباره «اعتدال» و «غیراعتدال» خصوصا تا زمانی که به کارش در ایالات متحده و هند و بنگلادش مربوط بود، اثر شدید و مهمی در تفکر طراحی من داشت. آن تأثیر «غیراعتدال» بود که من به ویژه آن را در فرهنگ ایران و طی مطالعهی اجمالی موسیقی، صنایع، ادبیات، شعر، طراحی باغ و در نهایت معماری سنتی ایران کشف کردم.
او بر این اعتقاد است که پرداختن به ابعاد مختلف شخصیتی و فلسفی شمس تبریزی و همچنین رابطه عمیق او با مولانا و توجه به شرایط اقلیمی منطقه مواردی است که هیات داوری به آن توجه ویژه ای داشت.
طرح های ارایه شده را در چه سطحی دیدید و گمان می کنید آیا می توان با همین طرح هایی که به مسابقه رسیده است،به نتیجه مثبتی رسید و آرامگاه شمس تبریزی را بر اساس آن بنا کرد؟
در واقع ساخت اثری چون آرامگاه شمس تبریزی در اصل یک رمز معنوی معماری است که فهم و بالطبع اجرای رازی که در آن نهفته است،به هیچ عنوان کار آسانی نیست. یعنی برای رسیدن به آن،نه تنها باید معمار خوبی بود،بلکه باید شخصیت شمس تبریزی را نیز درک کرد.در این صورت است که می توان انتظار داشت تا آنانی که امروز به این مقبره می آیند،جذب آن شوند.ساخت چنین مکانی نه تنها یک یادبود است،بلکه یک شعر معماری معنوی نیز تلقی می شود.
یعنی بر این اعتقاد هستید که طرحی که برای چنین مکانی در نظر گرفته می شود، باید تلفیقی از معماری و ادبیات باشد؟
حتما. رسیدن به این هدف، هنر بزرگی است که یک معمار می تواند به آن دست پیدا کند. ضمن آنکه به طور کلی معماری و به خصوص معماری چنین بنایی خود یک "راز" است. پس نمی توان تنها یک پروژه برای ساخت آن در نظر گرفت و آن را پیاده کرد. به نظر من کسی می تواند طرحی مناسب برای این آرامگاه ارایه کند که یک نوری در درون بدن تاریکی که همه ما انسان ها داریم، تابیده باشد. الهام این اتفاق نیز از شمس و مولاناست. مهم است آن شکلی که می خواهد ارایه شود،دارای چه نمودار و چه سمبولیزمی باشد، چیزی که معماری ایرانی تا حدود زیادی آن را داراست.
محدود کردن او به معماری ایرانی تناقضی با شخصیت او که از دمشق تا تبریز را می پیموده، نیست؟
همان طور که شما اشاره کردید،شمس شخصیتی بسیار جهانی است،ولی در عین حال نمی توان این مساله را نادیده گرفت که به هر روی بخش مهمی از رازی که او دارد، در ایران شکل میگیرد، پس خیلی مهم است که ما سمبولیزم عمیق ایران را خوب بفهمیم و آن را در معماری پیده کنیم.
با این وجود بیشتر این داوران در زمینه معماری مدرن فعالیت کرده اند، آنها چطور می توانند سمبولیسم و معماری ایرانی را بشناسند؟
این طور نیست که تمام آنها فعالیتهاشان در زمینه معماری مدرن باشد، برای مثال آقای دکتر بهشتی که در گذشته رییس سازمان میراث فرهنگی بوده اند و همچنین اولین پایه بناهایی که من در ایران ساختم، بر اساس معماری سنتی ایران بود، ضمن آنکه حدود 40 سال قبل کتاب «حس وحدت» درباره عرفان در معماری ایرانی را نوشتم که بررسیهایی از بناهای ایرانی در دورههای مختلف است.
اصلا مشخصه معماری سنتی ایران چیست؟ منظورم این است که در فرم باید چنین چیزی را جست و جو کرد یا در مصالح؟
اصولا سنت و به تبع آن معماری سنتی، زمان ندارد. نه برای قدیم است، نه برای آینده و نه برای امروز و به نوعی الگوهایی بیزمان هستند و تلاش ما این است که آن الگوها را در معماری ایران پیدا کنیم، چون در این صورت میتوان گذشته را با امروز تلفیق کرد. معمارانی میتوانند در این زمینه فعالیت کنند که چنین هدف و دغدغه ای را دنبال کنند، هدف من از 50 سال گذشته تاکنون،این بوده که معمار باشم- تنها معمار- و نه استاد دانشگاه یا مثلا مدیر فلان شرکت و مرکز دولتی. همواره می خواهم بسازم و به همین خاطر مثل یک سایه دور دنیا میگردم تا مکانی را پیدا کنم که در آن یک ساختمان بسازم. از سانفرانسیسکو گرفته تا مسجد سلیمان، تهران و خیلی جاهای دیگر. فراموش نکنید که یک معمار مثل یک چوپان است، یعنی با گلهاش میگردد تا چمن پیدا کند. اما باید هدفت این باشد که چوپان باشی، نه استاد و مدیر چوپانانان.البته بعضی ها هم ترجیح می دهند تا استاد این کار شوند و برخی ها ناظر آن. اینها را به این علت گفتم که یادآور شوم این عده 8-7 نفری که برای داوری این آثار گرد هم آمده اند،تفاوت های بسیاری با هم دارند، با این وجود ما به راحتی تصمیم نهایی را گرفتیم، چون در همه این سال ها یک ارتباطی بین ما بوده و به همدیگر اعتقاد داریم. دکتر اعتصام کسانی را انتخاب کردهاند که با یکدیگر یک همدلی داشتهاند.
چرا معماران طراز اول خودشان طرحی را شکل ندادند تا این مقبره ساخته شود؟ اگر آن اتفاق می افتاد، نتیجه کار بهتر بود؟
سوال جالبی است و فکر میکنم که این مساله برای همه ما یک افتخار بزرگ بود،اما ما تنها برای داوری دعوت شدیم و با کمال میل آن را پذیرفتیم. از روزی که به من این موضوع را اطلاع دادند - یک سال پیش- به اندازهای خوشحال شدم که تمام تلاشم را کردم تا پیش از آن با شخصیت شمس و مولانا آشنا شوم."محمد واحد" کتابی درباره شمس نوشته است و از آنجا که زبان اصلی من، انگلیسی است، ترجمه انگلیسی آن را پیدا کردم و شب و روز خواندم تا شخصیت شمس برای من خیلی روشن تر شد. او انسان خاصی و جدای از تصورات ماست. ضمن اینکه رابطه مولانا و شمس همچنان کاملا روشن نشده و در این کتاب کم و بیش بیان شده است.
با معماری چگونه میتوان این رمز و راز را بیان کرد؟
معماری که می خواهد این بنا را بسازد،باید خود با این رمز و شعرها عجین باشد، ضمن اینکه برای من بسیار مهم است که در این بنا مکانی باشد تا بتوان شعرهای آنان را خواند. از مثنوی معنوی گرفته تا دیوان شمس. باید هم معمار وهم کسی که از این مکان دیدن میکند، آزاد باشد. نباید به آن تنها به عنوان یک مقبره نگاه کرد. این مکان یک ابژه نیست، مکانی است که باید بر اساس آن معنویت را درک کرد. به خصوص معنویت شمس و مولانا که خیلی آتشین است، یعنی پر از عشق است و می تواند در اینجا خودش را نشان دهد. پس مهم است که عشق و نور در چنین بنایی حس شود.
طرح هایی که رسیده است،هیچ کدام واجد این ویژگی ها بودند؟
متاسفانه بیشتر کارها در سطح حجم مانده است و حرفی از مصالح زده نشده است، در حالی که باید این مصالح را از تاریکی بیرون آورد و به روشنایی رساند. نور در این بنا از اهمیت بسیاری برخوردار است.
یعنی انتظارتان برآورده نشد؟
خیلی کم. تشنه ماندم.
پیش از اینکه برای داوری چنین مسابقه ای دعوت شوید هم درگیری ذهنی با عرفان شمس و مولانا داشتید؟
صد در صد. من مولانا را یک معمار می دانم. او وقتی کی گوید:«خام بدم، پخته شدم، سوختم» خودش را چون گلی می داند که آجر شده و سوخته و فرمش از نظم خارج شده است. یک معمار همواره دنبال ایده هایی می گردد تا معنا داشته باشد و این اتفاق به وسیله مولانا و عرفانش برای من به وجود آمد. از زمانی که «حس وحدت» را نوشتم تا امروز آنچه را که مولانا گفته است درایدههای معماریام پیاده کنم. البته این کار بسیار مشکلی است و حتما کمتر از نیتام به این هدف نایل شدهام، اما به هر حال تلاش خودم را کردهام.
منبع: سایت موسسه فرهنگی اکو